در انتخاب رشته علاقه مهم است یا بازار کار؟!
زندگی چیزهایی را به آدم می دهد و چیزهایی را انسان ها از زندگی دریافت می کنند. آنچه که زندگی می دهد را می توانیم انتخاب کنیم و آنچه را که دریافت کرده ایم انتخاب های ما هستند. قطعاً تمامی انتخابهای ما صحیح نیستند و تلاش برای دقت در انتخاب های صحیح، ضریب اشتباه را کاهش می دهد.
ژان پل سارتر معتقد بود انسان محکوم به آزادیست و زمانی این محکومیت عینیت می یابد که ما انتخاب می کنیم. انسان مختار است که انتخاب کند و گاه به دلیل سهل انگاری ها و عدم دوراندیشی مجبور است انتخاب های خود را محدود کند. بنابراین محدودیت در انتخاب، یک بحران است. اگرچه برای بعضی، وسعت انتخاب ها چالش بزرگی است. اگر بین انتخاب های محدود، بهترین انتخاب را داشته باشیم همواره خود را حمایت خواهیم کرد و اگر در وسیع ترین محدوده انتخاب ها، انتخاب مناسب را نداشته باشیم ندامت های بعدی چیزی است که زندگی به ما خواهد داد.
مقوله انتخاب رشته در ایران، یکی از چالش برانگیزترین مراحل زندگی است. من به رشته ای علاقه دارم ولی بازار کار به آن علاقه ندارد. من به این رشته علاقه ندارم ولی آینده کاری بسیار خوبی دارد. کدام یک را در انتخاب رشته قربانی کنم؟! علاقه را یا بازار کار را.
قبل از اینکه به این دو فاکتور مهم در انتخاب رشته بپردازم، می خواهم هر کدام را تعریف کنم. به گفته ارسطو تعریف از مسئله، یافتن پاسخ مسئله را آسانتر می سازد. علاقه آن چیزی است که از صمیم قلب می خواهم و با رویای آن به خواب می روم و در جستجوی چیزهای مرتبط با آن هستم. بگذارید مطلب را واقعی تر کنم. به عنوان مثال فردی که در انتخاب رشته تصمیم دارد به علاقه خود در رشته خاصی اهمیت بدهد، عملاً خود را در آن تصور می کند فارغ از اینکه بازار کار آن را ترجیح دهد یا ندهد.
در انتخاب رشته علاقه مهم است یا بازار کار؟ - اهمیت بازار کار در انتخاب رشته ارشد
در مقوله بازار کار برای انتخاب رشته باید گرایش بازار کار یا روند آن را تعریف کنیم. روند بازار کار عبارتست از تمایل کارفرمایان دولتی و خصوصی به رشته هایی خاص یا تخصصی خاص. چرخش بازار کار در ایران در این 30 ساله بسیار جالب بوده است. روزگاری بود که قبل از انقلاب رشته های پزشکی و مهندسی کشاورزی جزء رشته های محبوب به حساب می آمدند. به تدریج رشته هایی همچون مهندسی عمران، برق، مکانیک، حقوق و البته همچنان پزشکی در بازار کار رخ نشان دادند و سیل عظیمی از انتخاب رشته ها به این سمت سوق پیدا کرد.
امروزه و در حال حاضر برای اینکه روند بازار کار را کشف کنیم کار سختی در پیش نداریم. روزنامه همشهری را می خریم، نیازمندیها را باز میکنیم و به سراغ صفحه استخدامها می رویم. کاغذی بردارید و خودکاری. رشته های پر تقاضا و رشته های کم تقاضا خودشان روی کاغذ می آیند. جالب است اگر بدانید، مشاغل درگیر با مدیریت و فروش وزن سنگینی در این بین دارند. چه بسیار کسانی که شیمی، فیزیک، عمران، مکانیک و ... خواندند و در حال حاضر کارشناس فروش هستند و چه بسیار کسانی که از رشته حسابداری بیزار بودند و حالا به حسابدار بودن خود افتخار می کنند. تکه ای بزرگ از پازل انتخاب رشته به زمین می افتد. علاقه مندان به شیمی، آیا علاقه خود را از دست داده اند. عاشقان مکانیک آیا توانایی خود را از دست داده اند! متنفران از حسابداری آیا سرشان به سنگ خورده است! نه! متأسفانه گاهی نتیجه است که علاقه به چیزی را ایجاد می کند. پس بیشتر ما در علاقه مندی خود داریم اشتباه می کنیم.
اگر علاقه داشتیم قطعاً خودمان راهی برای کسب درآمد از طریق این علاقه می یافتیم ولی علاقه ما جرقه ای ناگهانی بود که قدری بیشتر در میان سایر جرقه ها می درخشید و حالا که چشمانمان از خیرگی نور شدید علاقه رهایی یافته و به سیاهی پس از آن خو گرفته، جز اینکه من در انتخاب رشته اشتباه کردم چیزی برای گفتن نخواهد ماند. چه بسیار کسانی که رشته ای را در لیسانس خواندند حتی با علاقه و بعد در چالش عظیم بازار کار خود را محکوم به تغییر رشته در کارشناسی ارشد دیدند. لیسانس عمرانی که برای ورود به کارشناسی ارشد به MBA می اندیشد، لیسانس شیمی که مدیریت بازرگانی را برای مقطع کارشناسی ارشد برمی گزیند، کارشناس IT که حالا به کارشناسی ارشد حسابداری فکر می کند. بر عکس این نیز وجود دارد. حسابداری که به تغییر رشته به ژنتیک فکر می کند. بنابراین نتیجه است که تعیین می کند من علاقه مند بوده ام یا اشتباهی عاشق شده بودم. پس بهتر است بیشتر به نتیجه اندیشید تا به یک مقوله کلی.
پس یک نکته دیگر نیز در این میان وارد بازی انتخاب رشته کارشناسی ارشد می شود. سیاست های آینده کشور بر چه اساس پیش می رود که من بتوانم روند بازار کار را تشخیص دهم. در برهه ای کشور غرق در خودکفایی بود و علاقه به مهندسی بیداد می کرد. در برهه ای کشور بر محور واردات و صادرات افتاد و رشته های مرتبط با بازرگانی و زبان انگلیسی بر سر زبانها افتاد. قطعاً اگر در برهه ای کشور بر مدار کارآفرینی بیفتد هم رشته های مهندسی و هم رشته های درگیر با کارهای اقتصادی و بازرگانی همزمان مورد توجه قرار خواهند گرفت. وقتی که ما در بازی سیاست راهی نداریم و در جستجوی بهترین رشته برای انتخاب رشته هستیم، بهتر است قدری آنچه را که می خواهیم تعدیل کنیم و اگر بخواهیم هنری تر بگوییم تلطیف کنیم.
در انتخاب رشته علاقه مهم است یا بازار کار؟ - سنجش میزان علاقمندی در انتخاب رشته ارشد
ابتدا رویای علاقه مندی خود را بر روی کاغذ بیاورید. برای هر آیتم، شاخصی تعریف کنید. بیایید آیتم ها را سؤالی کنیم و شما خودتان پاسخ بدهید:
آیا رویای من چیزی است که شبها خود را در آن تصور می کنم؟
آیا خود را در حالی تصور می کنم که شغل مورد علاقه ام را یافته ام؟
آیا این شغل اصلاً در ایران وجود دارد؟
آیا می توانم این شغل را خودم ایجاد کنم؟
آیا از پس هزینه های ایجاد شغل مورد علاقه ام بر می آیم؟
نگاه جامعه به رشته و شغل من چگونه است؟
آیا اصلاً به نگاه جامعه به موقعیت تحصیلی و شغل خود احترام می گذارم؟
آیا علاقه مندی من مربوط به ذات من است یا چیزیست که به من دیکته شده است؟
آیا محیط (چه خانوادگی و چه اجتماعی) علاقه من را حمایت می کنند یا من را به سخره می گیرند؟
آیا این رشته ای که به آن علاقه مندم به خاطر به دست آوردن یک سری تخصص خاص است؟
آیا مدرک دانشگاهی برای این تخصص اهمیت دارد؟
آیا بدون مدرک دانشگاهی می توانم تخصص مورد نظرم را با خود فراگیری در خود پرورش دهم؟
آیا علاقه من براساس یک فلسفه خاص در من شکل گرفته است یا ناگهانی و بدون هیچ فلسفه ای؟
چه هزینه هایی برای علاقه خود باید متحمل شوم؟
چند انسان موفق در علاقه مندی خود می شناسم؟
افراد شکست خورده در حوزه علاقه مندی من چرا شکست خورده اند؟
آیا علاقه من می تواند تنبلی و عدم پشتکار من را دور کند؟
به پول علاقه مندم یا به موقعیت شغلی یا به ارضای درونی؟
از طریق این رشته ای که به آن علاقه مندم وارد چه رشته های دیگری می توانم بشوم که به آنها علاقه مندم یا حداقل نیازهای مادی مرا برطرف می کند؟
البته بسیاری از کسانی که به این درد گرفتار می شوند و در انتخاب رشته کارشناسی ارشد سردرگم می شوند، کسانی هستند که اجباراً رشته ای را قبول شده اند و همان را خوانده اند. بنابراین نمی توان آنها را ملاک بدی یک رشته قلمداد کرد و در این بین بازارکار هم مقصر نیست. سیاست مقصر است، زیرا جوی را ایجاد کرده است که به هیچ عنوان راهنمای صحیحی نیست و عملاً همه چیز را بد و کج و کوله می کند.
وقتی علاقه مندی را فیلتر کردید به سراغ منطق بازارکار بروید. رکن اصلی بازار کار درآمد است. انسان اما موجود پیچیده ایست، درآمد که داشته باشی براساس هرم مازلو، دگر ارکان برمیخیزند. احساس رضایت و امنیت. ممکن است درآمد بالایی داشته باشیم ولی از امنیت شغلی خود معذب باشم. ممکن است درآمد خوبی داشته باشم، امنیت شغلی خوبی داشته باشم ولی از شغل خود بیزار باشم.
پس باید براساس منطق ابتدا حداقل ها را به دست آوریم، یعنی باید ابتدا درآمد را به دست بیاوریم و بعد با به دست آوردن یک سری تخصص های خاص، امنیت را ایجاد نماییم و در نهایت با کسب درآمد و امنیت، رضایت را ایجاد کنیم. اگرچه با ایجاد درآمد و امنیت، بحث رضایت نیز تا حد زیادی برآورده می شود.
در انتخاب رشته علاقه مهم است یا بازار کار؟ -اولویت بندی بازار کار و علاقمندی در انتخاب رشته ارشد
حال اگر علاقه مندی و روند بازار کار را با هم ادغام کنیم نتیجه جالبی به دست می آید. علاقه، پول، امنیت و رضایت. می توانیم ترتیب این پارامترها را جا به جا کنیم. بیایید بازی را شروع کنیم. بازی خاص انتخاب رشته.
بازی اول انتخاب رشته:
علاقه من باید پول ایجاد کند. پول من، امنیت ایجاد کند. علاقه من به خودی خود می تواند رضایت ایجاد کند. رضایت من وقتی بیشتر می شود که امنیت و پول را هم داشته باشم. در انتخاب رشته اگر مبنا را علاقه گذاشته باشیم باید فعلاً از فاکتور رضایت چشمپوشی کنیم و به عامل پول بها بدهیم. زیرا مبنای ایجاد امنیت، پول است. پس از همان ابتدا بازی را باید در موازات علاقه و پول پیش ببریم. علاقه چگونه به پول می انجامد؟ علاقه زمانی به پول می رسد که تخصصی شود. پس داشتن علاقه تخصصی است که زاینده ثروت است نه یک علاقه کلی. پس علاقه خود را تخصصی کنید تا به پول بینجامد. پول ایجاد کننده امنیت و تمامی اینها تقویت کننده رضایت است.
بازی دوم انتخاب رشته:
پول را مبنا قرار دهیم. پول خودش علاقه ایجاد می کند. چگونه با پول علاقه مندی را در خود ایجاد کنم. در اینجا، پول جنبه کلی دارد. پس پول تخصصی مطرح نیست. پول کلی باید علایق اختصاصی ایجاد کند تا رضایت را به بالاترین حد خود برساند. پس اول پول دربیاورید و بعد علاقه را ایجاد کنید و یا بپرورانید. درآوردن پول حتماً نیازمند داشتن مدرک تحصیلی نیست ولی علاقه مندی نیازمند داشتن دانش است. علاقه زمانی شیرین تر می شود که دانش آن کسب شود.
بازی سوم انتخاب رشته:
هرچه پیش آید خوش آید. تاس بازی می کنیم. علاقه ام را انتخاب می کنم، حالا یه طوری می شود! می روم سراغ پول، حالا بعداً به فلان رشته ای که علاقه دارم می رسم. این بازی بی سر و ته بستگی به جفت شش دارد. چقدر احتمال دارد این میان جفت شش بیاوریم؟ پس درانتخاب رشته بهتر است با سرنوشت خود قمار نکنیم.